به نام وطنم شانجان
مرا به نام عشق بخوانید یاران در هر کجا که آب و پرنده است در هر کجا که فرصت روییدن در هر کجا که فرصت پرواز است.
به عشق خیره شده ام از میان کوچه های خلوت اندوه بر افق های روح منقلب خویش خیره گشتهام حسی در درونم مرا به نا کجا آباد جنون فرا می خواند من عشق را از کوچک تپه های عاشقت به ارث بردهام ای روح اقاقیها در من جاری با من تا مرز نو شدن پرواز کن
ای بهارانم ای شانجانم ای تبریزم
گرچه گاهی اوقات دل بی قرارم در سایه باغ های سرسبزت دست خوش تنهایی است و حجابی است میان من و تو اما به تو سوگند که از نیت من اگاهی زیر این سقف بلورین هوا به تو نزدیکتر از خویشتنم
ای وطنم شانجانم
صفای کوچه پس کوچه های باریک و قشنگت و شرشر صدای جوی بارانت مرا تا اوج بینهایت های خواستن پرواز میدهد چشمه های جوشانت وقتی از تپه های سر سبزت جاری میشود بسان کودک نو پایی دلم میخواهد در بستر رودهایت شیر بنوشم و بزرگ و بزرگتر شوم کوه های سر به فلک کشیدهات همراهبا بوی یاس ها و اقاقیها مرا که نه باغبان پیر روستا را نیز مست میکند بگذار عامیانه بگویم روستای زیبای من زادگاه آرزوهای بی پایان من چشم انداز غروبت، غروب غم های سرزمینم هست و طلوع آفتاب نیل گونت، طلوع سرداران رشیدی است که از سینهی پر مهر تو به تلالو خورشید رسیدهاند نام و آوازهات همواره جاویدان ای سرزمین شیر مردان سرزمینم همواره سکاندار ایثار و مقاومت عشقاند هر چند عشق در برابر مردمان بی غل و غش سرزمینم زانو میزند راستی از کدامین ناگفته هایت بسرایم و از کدامین ناگفتههایت نسرایم قلم عاجز از وصف بیان زیبایی های بی حد و مرز توست ای روح بهارانم ای سرزمین دوست داشتن های عاشقانهات زیبابمان زیبابمان زیبابمان با شور با عشق با نور با ایمان زنده بمان ای وطنم پاره ی تنم شانجانم
دلنوشته هادی مروتی شانجانی
تقدیم به مردم خونگرم روستای شانجان