شیخ محمود شبستری با نام کامل ( سعدالدین محمودبن امین الدین عبدالکریم بن یحیی شبستری) ملقب به سعدالدین و یا نجم الدین، در سال ۶۸۷ هجری قمری در شبستر یکی از روستاهای نزدیک تبریز به دنیا آمد. پدر او عبدالکریم بن یحیی شبستری نام داشت. در زمان تولد او گیخاتو خان (پنجمین پادشاه قوم ایلخانان) بر تخت سلطنت حکمرانی میکرد. در اوایل زندگی محمود شبستری، تبریز درگیر جنگ با مغول شد و این نابسامانی آسایش مردم تبریز را مختل کرد. پس از گذشت مدتی از جنگ صبر محمود شبستری به اتمام رسید و قصد مهاجرت به کرمان کرد. پس از چند سال زندگی در کرمان او تصمیم به ازدواج گرفت و حاصل این ازدواج یک پسر به نام عبدالله بود.
زندگی فرصت زیادی به محمود شبستری نداد ولی در عمر کوتاه خود توانست به بالاترین درجات علمی و عرفانی برسد. در سن جوانی توانسته بود به درجهای از عرفان برسد که علمای مشهور هم دوره او برای حل مسائل عرفانی نزد او می رفتند. او بخاطر جایگاهی که داشت در همه محافل علما، شعرا، عارفان و فیلسوفان دعوت میشد و به سوالات حاضرین پاسخ میداد.
شیخ محمود شبستری آثار زیبایی از خود به جا گذاشت که اکنون در جایگاهی بلند در ادبیات فارسی قرار دارند.
اثر گلشن راز
گلشن راز یکی از یادگاریهای بجا مانده از ادبیات کهن عرفانی میباشد. در این اثر اندیشههای عرفانی و صوفیانه شبستری با شور و شوق و به صورت روان و خوانا بیان شده است. کتاب گلشن راز ابتدا کاملا ساده و بدون آرایه سروده شده و سپس رفته رفته از بیتهای ۱۱۰ به بعد رنگ و بوی شعر به خود میگیرد. شیخ محمود شبستری این اثر را جهت پاسخ به ۱۷ پرسش امیر حسن حسینی هروی یکی از صوفیان معروف سرود که شامل ۹۹۳ بیت میباشد. این کتاب به چهار زبان اردو، آلمانی، انگلیسی و ترکی ترجمه شده است. این اثر، یکی از مهمترین آثار ادبی میباشد که بر آثار و اندیشههای عرفانی بعد از خود تاثیر زیادی گذاشته است. همچنین از گلشن راز میتوان مبانی عرفان ایرانی در قرنهای ۷ و ۸ را به صورتی روان آموخت.
در این اثر از سه راه فلسفه، علم کلام و عرفان قصد دارد تفکرات حکیمان را از یک طرف با سخنان افراد دین و از طریق دیگر با یافتههای شهودی و معارف ذوقی اندیشندگان شرقی و همچنین عارفان هماهنگ سازد و سبکی خلاصه شده به نام (علم دقایق ) را فراهم آورد. عرفانی که شیخ محمود شبستری در اثر گلشن راز استفاده کرده بیان کننده عبارت از جز به کل و مشاهده چگونگی ظهور کل از جزئیات میباشد. تفکری که از آن در اثر گلشن راز استفاده کرده در واقع بیان کننده این است که برای درک حق لازم نیست از استدلال و منطق استفاده و یا حتی قائده و یا قانون خاصی را رعایت کنیم، بلکه کافی است برای درک حق، اول باطل را درک کرد و همچنین برای رسیدن به باطن باید از صورت گذشت.
اثر حق الیقین شبستری
کتاب حق الیقین شبستری شامل ۸ باب و درباره عرفان نظری است. در واقع عرفان نظری جنبه معرفتی و تعقلی عرفان است و همینطور چیزی که عارف از حقایق غیبی و باطنی درک کرده را به زبان علم و عقل بیان می کند. نسخههای اولیه حق الیقین متعلق به قرن ۱۱ میباشد. حق الیقین نثری پیچیده به همراه اصطلاحات عرفانی و فلسفی دارد. حق الیقین در عالم عرفان جزو بالاترین درجه در مراتب سه گانه یقین (حق الیقین، عین الیقین و علم الیقین) در عرفان اسلامی میباشد.
در مرحله حق الیقین، انسان به درجهای از اخلاص و پاکی میرسد که میتواند حضور خدا را در هر لحظه از زمان حس کند، با او ارتباط بگیرد و در همه چیز نشانهای از وجود خداوند را ببیند. این نوع یقین تنها ویژه بندگان مقرب خدا میباشد.
اثر سعادت نامه
این مثنوی شامل ۱۵۷۱ بیت است که دارای حکایت و تمثیلات و همینطور شرح حال پنج عارف تبریزی که در قرن ۶ میزیستند میباشد. سبک آن هم وزن و شبیه به سبک حدیقه الحقیقه حکیم سنایی میباشد. سعادت نامه تقریبا ۵۶۷ بیت طولانیتر از گلشن راز دارد. این اثر منظومهای در زمینه مسائل کلامی است که شیخ محمود با مطرح کردن مباحث اهل کلام و نقد نظر بعضی از متفکران و متکلمان و به رسم عارفان درباره هر موضوع کتاب با عناوین علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین بحث میکند. همچنین در بیان هر مطلب در سعادت نامه به جست و جوی آیات قرآنی و احادیث بزرگان برای اثبات حقیقت مطلب پرداخته است.
اشعار
حدیث زلف جانان بس دراز است
چه میپرسی از او کان جای راز است
مپرس از من حدیث زلف پرچین
مجنبانید زنجیر مجانین
ز قدش راستی گفتم سخن دوش
سر زلفش مرا گفتا فروپوش
کژی بر راستی زو گشت غالب
وز او در پیچش آمد راه طالب
همه دلها از او گشته مسلسل
همه جانها از او بوده مقلقل
معلق صد هزاران دل ز هر سو
نشد یک دل برون از حلقهٔ او
گر او زلفین مشکین برفشاند
به عالم در یکی کافر نماند
وگر بگذاردش پیوسته ساکن
نماند در جهان یک نفس مؤمن
چو دام فتنه میشد چنبر او
به شوخی باز کرد از تن سر او
اگر ببریده شد زلفش چه غم بود
که گر شب کم شد اندر روز افزود
چو او بر کاروان عقل ره زد
به دست خویشتن بر وی گره زد
نیابد زلف او یک لحظه آرام
گهی بام آورد گاهی کند شام
ز روی و زلف خود صد روز و شب کرد
بسی بازیچههای بوالعجب کرد
گل آدم در آن دم شد مخمر
که دادش بوی آن زلف معطر
دل ما دارد از زلفش نشانی
که خود ساکن نمیگردد زمانی
از او هر لحظه کار از سر گرفتم
ز جان خویشتن دل برگرفتم
از آن گردد دل از زلفش مشوش
که از رویش دلی دارد بر آتش